قلمرو رفاه

دنیای دیوانه؛ رابطه اقتصاد نولیبرال و شیوع بیماری‌های روحی- روانی چیست؟

مطالعات نشان می‌دهد رابطه مستقیمی بین اجرای اصول اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری نولیبرال و شیوع بیماری‌های روحی- روانی وجود دارد

24 آذر 1404 - 12:11 | اندیشه انتقادی
راد توییدی
راد توییدی اقتصاددان

مترجم: نیکزاد زنگنه | امروزه بیماری روانی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین عوامل نابه‌سامانی و بدبختی در جوامع و شهر‌های ما بوده و با فقر و بیکاری قابل مقایسه است. این روز‌ها در بریتانیا (انگلیس، اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی) از هر چهار بزرگسال، یک نفر به بیماری روانی مبتلا است و سالانه چهار میلیون نفر داروی ضدافسردگی مصرف می‌کنند. جرج مونبیوت ۱، کنشگر محیط‌زیست و ستون‌نویس ثابت گاردین می‌پرسد: «اتهام یک نظام می‌تواند چه چیزی بیشتر از یک بیماری همه‌گیر روانی باشد؟»

فراوانی این بیماری همه‌گیر زمانی بیشتر به چشم می‌آید که بدانیم بخش بسیاری از این بیماری‌ها به خاطر همبستگی قابل توجه بین شرایط اجتماعی و محیطی با شیوع اختلالات روانی است، قابل پیش‌گیری است. ریچارد بنتال ۲، استاد روانشناسی بالینی دانشگاه لیورپول و پیتر کیندرمن ۳، رییس انجمن روانشناسی بریتانیا، به‌طور مجاب‌کننده‌ای درباره این رابطه در سال‌های اخیر قلم زده‌اند و توجه‌ها را به خوبی به «عوامل تعیین کننده به‌زیستی روانشناختی ما» جلب کرده‌اند. کیندرمن می‌گوید: «شواهد منکوب کننده است. مساله فقط این نیست که با عوامل اجتماعی تعیین‌کننده مواجه هستیم، بلکه این عوامل از اهمیت بالایی برخوردارند.»

یک جامعه بیمار

امروزه تجربه انزوای اجتماعی، نابرابری، احساس ازخودبیگانگی، گسست و حتی انگاشت‌ها و بنیان ایدئولوژی ماتریالیسم و نئولیبرالیسم، از رانه‌های ۴ مهم این بیماری‌ها هستند. این اهمیت در شماری از مقاله‌ها و گفت‌و‌گو‌های اخیر که حول این موضوع تولید شده، بازتاب یافته است. برای مثال، می‌توان به پادکست‌های ۵ پیش رو و مترقی دیوید مورگان ۶، روان‌کاو و مشاور روان‌درمانی انگلیسی، اشاره کرد که بحث‌هایی از قبیل «نئولیبرالیسم برای سلامت روانی شما خطرناک است» و «آیا نئولیبرالیسم ما را بیمار می‌کند؟» را مطرح می‌کند. جی واتز ۷، روانشناس و روان‌درمان‌گر بالینی انگلیسی، در گاردین می‌نویسد: «عوامل روانشناختی و اجتماعی فراوانی دارد که برای بسیاری عامل اصلی رنجوری و ناراحتی است. فقر، نابرابری نسبی، هدف نژادپرستی و تبعیض جنسیتی قرار گرفتن، جا‌به‌جایی و فرهنگ رقابت جملگی احتمال ابتلا به بیماری روانی را افزایش می‌دهند. دولت‌ها و شرکت‌های داروسازی از این نتایج دلخوشی ندارند و برای اعلام مخالفت با عوامل محیطی ناراحتی روانی، روی مطالعات ژنتیک و نشان‌گر‌های زیستی جسمی سرمایه‌گذاری می‌کنند. به همین ترتیب، اراده سیاسی کمی برای شناختن رابطه ناراحتی روانی فزاینده با نابرابری‌های ساختاری وجود دارد، در حالی که پیوند این دو بسیار قوی است و بسیاری از متخصصان عقیده دارند این بهترین راه برای مقابله با بیماری روانی همه‌گیر فعلی است.» با این حال، منافع و برنامه‌های مستحکم و قدرتمندی وجود دارد که آگاهانه یا ناآگاهانه به مخفی یا انکار کردن این رابطه مبادرت می‌ورزد. مفسران معمولا درباره رابطه جامعه، بستر اجتماعی، تفکر گروهی و عوامل تعیین کننده محیطی با ناراحتی و اختلالات روانی صحبت می‌کنند، اما من فکر می‌کنم ما می‌توانیم کمی دقیق‌تر درباره اینکه چه جنبه‌هایی از جامعه، رانه عمده این بیماری‌ها و مسئول اصلی آن است، صحبت کنیم و شاید وقت آن است که در این زمینه به سرمایه‌داری بپردازیم. به نظر می‌رسد بسیاری از اَشکال معاصر بیماری و ناراحتی فردی‌ای که ما با آن درگیر هستیم با فرایند‌ها و فراورده‌های سرمایه‌داری پیوند دارد و از طریق آنها تقویت می‌شود. در واقع می‌توان گفت سرمایه‌داری از بسیاری از جهات نظامی است که بیماری روحی ایجاد می‌کند و اگر ما علاوه بر مقابله با پیامد‌های بیماری روحی به فکر علل و ریشه‌های آن هستیم باید دقیق‌تر، موشکافانه‌تر و تحلیلی‌تر به بستر اقتصادی و سیاسی‌ای که این بیماری‌ها در آن شکل می‌گیرد و پدیدار می‌شود و اینکه چگونه روانشناسی اساسا با تمام جنبه‌های آن پیوند دارد، بپردازیم.

روان‌رنجوری در همه جا

شاید یکی از روشن‌ترین نمونه‌های ارتباط نزدیک بین سرمایه‌داری و ناراحتی روانی، شیوع روان‌رنجوری است (نوروسیس ۸ که در متون فارسی به روان‌رنجوری یا روان‌نژندی ترجمه شده به گروهی از اختلال‌های روانی بدون علل عضوی اطلاق می‌شود که در آن بیمار بینش قابل‌ملاحظه‌ای نسبت به وضع خود دارد و تجربیات فردی، ذهنی و خیال‌پردازی‌های خود را با واقعیات محیط خارج درهم نمی‌آمیزد.) آن‌طور که جوئل کول ۹، روانپزشک سابق، پژوهش‌گر و نویسنده آمریکایی و پایه‌گذار اکوسوسیالیسم، اشاره می‌کند: «برجسته‌ترین ویژگی روان‌رنجوری در سرمایه‌داری، حضور همیشگی آن در همه جا است.» او در مقاله کلاسیک خود یعنی «درمان‌گری در سرمایه‌دای اخیر» ۱۰ که در اثر «خودسیاسی» ۱۱ نیز بازنشر شده، به این مساله اشاره می‌کند: «بار عظیم ناراحتی‌های روان‌رنجوری در جمعیت، همواره و به روشنی ماهیت ایدئولوژی سرمایه‌داری یعنی اینکه مدنیت کالایی شادی بشری را برقرار می‌سازد را فاش می‌کند.» «اگر مردم با توجه به همه این عقلانی‌سازی، آسایش، تفریح و انتخاب هنوز رنجور هستند، قادر نیستند عشق بورزند، به زندگی خود پیوسته و دلبسته باشند، ممکن است به این نتیجه برسند که چیزی در ارتباط با نظم اجتماعی جدا دارای مشکل است.» دو اثر جذاب دیگر یعنی «فروید سیاسی» ۱۲ از الی زارتسکی ۱۳ و «هژمونی روانپزشکی» ۱۴ از بروس کوئن ۱۵ اخیرا دراین‌باره انجام شده که به رابطه بین خانواده، سکسوالیته و سرمایه‌داری در عصر روان‌رنجوری‌ها می‌پردازد.

برای مثال قابل توجه است که یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های چشم‌انداز روانشناختی که فروید با آن در وین اواخر قرن نوزدهم روبه‌رو شد، روان‌رنجوری بود. همان‌طور که کول اشاره می‌کند فروید این عارضه را در پیوند با توسعه به‌هنجار در جوامع مدرن می‌دید. کول عقیده دارد که روان‌رنجوری ریشه در تجربه مدرن ما از ازخودبیگانگی دارد و می‌گوید: «روان‌رنجوری، ازخودبیگانگی خود ۱۶ یک سوژه است که برای آزادی آماده شده، اما در دام تاریخ شخصی گرفتار شده است.»

مارکس بزرگ‌ترین تحلیل‌گر ازخودبیگانگی نشان می‌دهد چگونه اقتصاد سرمایه‌دارانه ازخودبیگانگی را - به عنوان بخشی از شاکله یا ساختار خود- به وجود می‌آورد. مارکس تحلیل می‌کند که ازخودبیگانگی چگونه در محصولات و کالا‌ها تجسم می‌یابد. برای نمونه اینکه نایک در کارگاه‌های استثماری تولید می‌شود و کارگاه‌های استثماری در نایک تجلی می‌یابد و تا معنایی فراگیر‌تر و گسترده‌تر یعنی ازخودبیگانگی کل نظام تولید، پیش می‌رود. همان‌طور که دیوید پاوُن کوئلار ۱۷، روانپزشک بالینی مکزیکی، خاطرنشان می‌کند: «مارکس اولین کسی بود که دریافت در واقع این ازخودبیگانگی در کالا‌ها تجلی می‌یابد. به نظر می‌رسد این کالا‌های بت‌واره‌شده وعده می‌دهد که بعد از مصرف شدن، بخش سوبژکتیو- اجتماعی گمشده کسانی را که در فرایند تولین این کالا‌ها ازخودبیگانه شدند، بازگرداند. ازخودبیگانه‌شده‌ها چیزی را گم کرده‌اند که تصور (یا آرزو) می‌کردند آن را در کالای بت‌واره‌شده بیابند.» برای مارکس این درک ازخودبیگانگی موضوع اصلی است. ممکن است مردم او را امروزه به خاطر نظریه‌های سرمایه -چگونه بهره‌کشی، سود و کنترل به طور مداوم در سرمایه‌داری شکل می‌گیرد و نمود می‌یابد؟ - بشناسند، اما برای من مهمترین نگرانی مارکس چیزی است که مداوما نادیده گرفته می‌شود یا درک نمی‌شود، یعنی نگاه او به نقش محوری و مهم خلاقیت و بهره‌وری انسان، چیزی که خود مارکس از آن به عنوان قدرت مولد عظیم بشر یاد می‌کند. مارکس از این انرژی و عاملیت خارق‌العاده تغییردهنده جهان به عنوان «زندگی وجود فعال»، «وجود نوعی» و یا «انرژی روحی و جسمی» نام می‌برد، اما اشاره می‌کند در نظام فعلی این انرژی‌های خلاقانه بی‌کران و ظرفیت‌های دگرگون‌شونده به سرعت از ما گرفته می‌شوند و به چیزی از خودبیگانه، ابژه‌وار، اسیر‌کننده و بت‌واره‌شده تبدیل می‌شوند.

بازسازی امیال

او تصویر مادرانی را ترسیم می‌کند که در حال زایمان نوزادی هستند که بلافاصله پس از تولد به موجودی ازخودبیگانه مبدل می‌شود: موجودی عروسک وار؛ یک کالا. او تصور می‌کند چنین رویدادی چه تاثیری می‌تواند بر روحیه مادر داشته باشد. برای مارکس این منشا ازخودبیگانگی و ناراحتی است؛ نوعی جابجایی عمیق روح انسان که منش سرمایه‌داری صنعتی را به تصویر می‌کشد. همان‌طور که پاوُن کوئلار نشان می‌دهد ما با تولید اسباب‌بازی و عروسک بیشتر نمی‌توانیم از شر این ازخودبیگانگی خلاص شویم، زیرا این دقیقا همان‌جایی است که ازخودبیگانگی پدیدار می‌شود.

در واقع امروزه مصرف‌گرایی به عنوان رانه اصلی کل مشکلات روانی از اعتیاد گرفته تا افسردگی در نظر گرفته می‌شود. همان‌طور که مونبیوت اشاره می‌کند: «خریدن چیز‌های بیشتر با افسردگی، اضطراب و روابط از هم گسسته در ارتباط است. این مخرب جامعه و مخرب خود است.» سو گرهارد ۱۸، روان‌درمان‌گر انگلیسی، با رویکردی بسیار مجاب‌کننده درباره این ارتباط نوشته ما در جوامع مدرن معمولا «رفاه مادی را با به‌زیستی روان‌شناختی اشتباه می‌گیریم.» او در کتاب جامعه خودخواه ۱۹ نشان می‌دهد چگونه سرمایه‌داری مصرف‌کننده، شکل مغز و سیستم‌های عصبی ما را متناسب با تصویر خود تغییر می‌دهد. او می‌گوید: «اگر ما از نقش نظام تولید در بازسازی و بازاری‌سازی امیال و برانگیزش خودشان غفلت کنیم، بخش زیادی از معنای اصلی سرمایه‌داری را از دست می‌دهیم.» یکی دیگر از جنبه‌های کلیدی سرمایه‌داری که بر بیماری روانی موثر است، نابرابری است. نظام سرمایه‌داری به همان اندازه که مولد نابرابری است، مولد بیماری روانی نیز است. گزارش روانپزشکان رویال کالج نشان می‌دهد: «نابرابری یکی از عوامل عمده بیماری روانی است: هرچه سطح نابرابری بالاتر باشد، پیامد‌های آن بدتر خواهد بود. کودکان فقیرترین خانوار‌ها سه برابر بیشتر از کودکان ثروت‌مندترین خانوار‌ها در معرض خطر ابتلا به بیماری روانی هستند. بیماری روانی با محرومیت، درآمد پایین، بیکاری، آموزش کم و سلامت جسمی ضعیف کاملا در ارتباط است.»

برخی مفسران عقیده دارند خود سرمایه‌داری به عنوان شکلی از بودن و شیوه اندیشیدن به جهان می‌تواند به عنوان یک نظام «روان‌آزار ۲۰» یا بیمارگون در نظر گرفته شود. همان‌طور که شماری از تحلیل‌گران متوجه شده‌اند، بی‌شک ارتباطات مهمی بین نظام‌های مالی و شرکتی مدرن با افرادی که به اختلال روانی دچار هستند، وجود دارد. برای نمونه، رابرت هار ۲۱ یکی از متخصصان برجسته مطالعه روان‌آزاری در دنیا و مبتکر «فهرست آزمون هار ۲۲» که به صورت گسترده مورد قبول است و برای آزمون روان‌آزاری مورد استفاده قرار می‌گیرد، به جُن رونسون ۲۳ (روزنامه‌نگار و فیلم‌ساز اهل ولز) می‌گوید: «من نباید پژوهشم را فقط در زندان انجام می‌دادم. باید چند صباحی را هم صرف پژوهش در بازار بورس می‌کردم. رونسون می‌پرسد: «اما مطمئنا روان‌آزاران بازار بورس به بدی روان‌آزارن قاتل زنجیره‌ای نیستند» هار در پاسخ می‌گوید: «قاتلان زنجیره‌ای خانواده‌ها را از هم می‌پاشند... روان‌آزاران شرکتی و سیاسی، اقتصاد را خراب می‌کنند. آنها جامعه را ویران می‌کنند.»

نهاد‌های بیمارگون

همان‌طور که جوئل باکان ۲۴، استاد کانادایی-آمریکایی حقوق دانشگاه بریتیش کلمبیا، در کتاب «شرکت» ۲۵ به خوبی بیان کرده، این ویژگی‌ها در بنیان شرکت‌های مدرن -یعنی به عنوان بخشی از DNA و شیوه عملکرد آن-کدگذاری شده است. او می‌گوید: «ماموریتی که قانونا برای شرکت‌ها تعریف شده این است که بی‌رحمانه و بدون استثنا به دنبال منافع شخصی خود باشند، بدون در نظر گرفتن عواقب زیان‌آوری که ممکن است متوجه دیگران شود.» بر اساس این تعریف قانونی، شرکت یک «نهاد بیمارگون» است و باکان بسیار سودمندانه ویژگی‌های آسیب‌شناختی پیش‌فرض آن یعنی فقدان همدلی، پیگیری منافع شخصی، بزرگ‌نمایی، تاثیر سطحی، پرخاش‌گری و بی‌تفاوتی اجتماعی را فهرست کرده تا نشان دهد با چه بیمار پریشان‌حالی مواجه هستیم.

چرا باید تمام این اقدامات و فرایند‌های اقتصادی و اجتماعی معاصر، به این اندازه بیماری و اختلال ایجاد کند؟ به نظر من برای پاسخ دادن به این پرسش باید نگاهی به پروژه روشن‌گری و مدل‌های روانشناختی سرشت انسان که از رهگذار آن ظهور کرد، بیندازیم. سرمایه‌داری مدرن از مفاهیم قرن هفدهم درباره انسان به وجود آمد: انسان به عنوان یک خود جداشده، ناپیوسته و گسسته از قیدوبند؛ کسی که توسط رقابت و منافع شخصی عقلانی هدایت می‌شود. مفهوم حیوان اقتصادی ۲۶ بخش عمده‌ای از کل پروژه روشن‌گری از جمله مدل‌های اقتصادی آن را شامل می‌شود. همان‌طور که لین مک‌گیل‌کریست (روانپزشک، نویسنده و پژوهشگر پیشین کتابخانه آکسفورد) اشاره می‌کند: «در سرمایه‌داری و مصرفگرایی، روابط انسانی بر اساس سودمندی، طمع و رقابت، جای روابط مبتنی بر پیوستگی فرهنگی را گرفت.»

حالا ما می‌دانیم که این مدل خود تا چه اندازه نادرست و ویرانگر است. پژوهش عصب‌شناسی اخیر در مورد «مغز اجتماعی» در کنار پیشرفت هیجان‌انگیز نظریه دلبستگی ۲۷ جدید، روانشناسی تکاملی و زیست‌شناسی عصب ۲۸ بین فردی، به‌طور قابل ملاحظه‌ای در حال بازبینی و به‌روز‌رسانی دیدگاه‌های عجیب و قدیمی درباره فرد منزوی‌شده و عقلانی است و منجر به شکل‌گیری درک غنی‌تر و پیچیده‌تری از پیشرفت و هویت انسان از طریق دانش افزایش‌یافته «نیم‌کره راست»، فرایند‌های ناخود‌آگاه، رفتار جمعی، همدلی و ذهنی‌سازی در پیشرفت مغز و اهمیت بستر و اجتماعی شدن در توسعه عاطفی و شناختی شده است.

بر اساس مطالعات دیوید ایگل‌من ۲۹ (عصب‌شناس آمریکایی)، مغز انسان برای زیست و رشد اولیه خود، نیازمند مغز‌های دیگر است، یعنی مفهوم «من» به واقعیت «ما» متکی است. ما یک ابرسازواره ۳۰ واحد گسترده هستیم؛ شبکه‌ای از اعصاب که در بافته‌های شبکه‌ای عظیم‌تری متجلی شده است. مغز ما اساسا برای تعامل ساخته شده است، تعاملی که دقیقا مشخص نیست کدام یک از ما در کجا شروع می‌کند و در کجا پایان می‌پذیرد. اینکه شما چه کسی هستید با اینکه ما چه کسی هستیم کاملا در ارتباط است. از این حقیقت که روی مدار عصبی ما نقش بسته، نمی‌توان فرار کرد: ما به یکدیگر نیاز داریم.

از این رو، وابستگی با بنیان ما به عنوان موجود اجتماعی و زیست‌شناختی عجین و به پردازنده مرکزی ما سیم‌پیچی شده است. این را در جمله برجسته لوییس کوزولینو ۳۱ (روانشناس آمریکایی) می‌توان دید: «چگونه عشق جسمیت می‌یابد». کوزولینو می‌گوید: «مغز مجرد وجود ندارد»؛ پژواک صدای وینی‌کوت ۳۲ (روان‌کاو انگلیسی) که می‌گفت: «مغز تنها در میان شبکه‌ای از مغز‌ها وجود دارد.» برخی این درک علمی و عصب‌شناختی جدید از الگو‌های عمیق وابستگی متقابل، همکاری متقابل و مغز اجتماعی را به خاطر مفاهیمی که در آن وجود دارد، «نورو-مارکسیسم ۳۳» می‌نامند.

به نظر می‌رسد سرمایه‌داری از یک مدل قرن هفدهمی اساسا معیوب، خام‌دستانه و قدیمی نشأت می‌گیرد و ما را وادار می‌سازد که فکر کنیم منزوی، خود‌سر، از قید رها شده، رقابت‌گر و خارج از متن هستیم؛ یک وجود بی‌رحم و گسسته. صدمه‌ای که این دیدگاه درباره خود، به زندگی ما و فرزندان‌مان زده، بی‌حدوحساب است.

بسیاری از افراد باور دارند و تشویق می‌شوند تا باور داشته باشند که این مشکلات و اختلال‌ها- جنون، شیزوفرنی، اضطراب، افسردگی، خودزنی- نشانگان یک «دنیای بیمار» (بنا بر توصیف درخشان جیمز هیلمن ۳۴، روانشناس آمریکایی) ناشی از خود آنهاست، نه مناسبات جهان. اما چه می‌شود اگر مشکلات عاطفی انسان صرفا مشکلات خود او نباشد؟ چه می‌شود اگر مشکل همه ما باشد؟ شاید تمام مشکلات از آنجا ناشی می‌شود که ما در جامعه‌ای اشتباهی زندگی می‌کنیم. احتمالا آدورنو درست می‌گفت که «زندگی اشتباه را نمی‌توان درست زیست.»

به نظر می‌رسد ریشه این «اشتباه زندگی کردن» در نظام اقتصادی- اجتماعی‌ای است که با روانشناسی و عصب‌شناسی ما و کسی که به عنوان یک نوع اجتماعی هستیم، در تضاد قرار دارد. همان‌طور که من در کتابم مطرح کردم، دنیای درونی و بیرونی ما باید دائما و عمیقا در حال تعامل و شکل دادن به یکدیگر باشد و به این ترتیب ما به جای جدا کردن درک اقدامات اقتصادی و اجتماعی از درک روانشناسی و رشد انسانی، به این نیاز داریم که آنها را پیوند دهیم و همساز کنیم. برای وقوع چنین رویدادی نیاز داریم که گفت‌و‌گوی تازه‌ای بین جهان شخصی و سیاسی آغاز شود؛ یک مدل یکپارچه جدید برای سلامت روانی به همراه سیاست‌های تازه.

*نویسنده کتاب «خود سیاسی: درک بستر اجتماعی بیماری روانی» و ویراستار کتاب‌های انتشارات کارناک (Karnac) ناشر مستقل برجسته کتاب‌های حوزه سلامت روانی و درمان‌گری.

پی نوشت:

۱ George Monbiot

۲ Richard Bentall

۳ Peter Kinderman

۴ drive

۵ پادکست روش ارائه محتوای صوتی اینترنتی (در واقع نوعی رادیوی اینترنتی) است که کاربران می‌توانند آن را از اینترنت دانلود کرده و بر روی پخش‌کننده‌های موسیقی دیجیتال، تلفن همراه یا کامپیوتر گوش کنند.

۶ David Morgan

۷ Jay Watts

۸ neurosis

۹ Joel Kovel

۱۰ Therapy in late capitalism

۱۱ The Political Self

۱۲ Political Freud

۱۳ Eli Zaretsky

۱۴ Psychiatric Hegemony

۱۵ Bruce Cohen

۱۶ self-alienation

۱۷ David Pavon Cuellar

۱۸ Sue Gerhardt

۱۹ Selfish Society

۲۰ psychopathic

۲۱ Robert Hare

۲۲ Hare Checklist

۲۳ Jon Ronson

۲۴ Joel Bakan

۲۵ The Corporation

۲۶ homo economicus

۲۷ attachment theory

۲۸ neurobiology

۲۹ David Eagleman

۳۰ superorganism

۳۱ Louis Cozolino

۳۲ Donald Winnicott

۳۳ neuro-Marxism

۳۴ James Hillman