چگونه نابرابریها در فرآیند زایمان هم تداوم پیدا میکنند
مروری بر کتاب «بارداری در بطن نابرابری»؛ یک مردمنگاری چندمیدانه در شهر تهران
فرآیند تولد و رشد انسانهای جدید، یکی از شروط اصلی بقای هر جامعهای است؛ وظیفهای که بخش اعظم آن بر دوش زنان قرار دارد. در گفتمانهای ملیگرا، زنان باید با فرزندآوری به وطن خدمت کنند، یا در نظام سرمایهداری، زنان مسئول بازتولید نیروی کار به شمار میروند. به همین دلیل، بدن زنان در فرآیند بارداری، به محل منازعه نیروهای مختلف، از سیاستمداران گرفته، تا نیروهای طبقاتی و جنسیتی و حتی خود نظام سلامت تبدیل میشود. فرآیند بارداری و زایمان، برخلاف تصور عدهای، نه یک فرآیند طبیعی، بلکه فرآیندی اجتماعی است و بهشدت تحت تأثیر مناسبات اجتماعی قرار دارد، اما وجوه اجتماعی آن عمدتا ذیل هالهای از مقدسسازی نقش مادری پنهان میشود و کمتر به چند و چون مناسبات اجتماعی پرداخته میشود که به فرآیند بارداری و زایمان زنان شکل میدهند. بصورت خاص، طی سالهای اخیر، گفتمان فرزندآوری و افزایش جمعیت، در کنار ترویج زایمان طبیعی از جانب نهادهای حاکمیتی مطرح شده و آثار مستقیمی بر فرآیند بارداری و زایمان زنان بر جای گذاشته است. با این وجود، بهندرت درباره این آثار و تجربیات زنان از دوران بارداری و زایمان و نابرابریهای حاکم بر این فرآیندها صحبت میشود. کتاب بارداری در بطن نابرابری، به این تجربیات و تداخل نظامات مختلف سلطه، از تبعیض جنسیتی، تا تبعیض طبقاتی و حقوقی میپردازد. این کتاب حاصل پژوهش الناز ذهبی برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی است؛ کتابی که در سال ۱۴۰۳ توسط نشر خرد سرخ منتشر شد.
یک مردمنگاری چند میدانه در شهر تهران
نویسنده با حضور در مراکزی که زنان در آن فرآیند بارداری و زایمان خود را طی میکنند و مشاهده این فرآیندها و گفتگو با زنان باردار و مسئولان این نهادها، شکلی از پژوهش مردمنگارانه حول بارداری زنان را انجام داده است. فرآیند اخذ مجوز برای حضور در مراکز درمانی و بهداشتی، فرآیند سختی است. نهادهای پزشکی، بویژه بیمارستانهای خصوصی، به سادگی اجازه پژوهش درباره نهادها و فرآیندهای زیرمجموعه خود را نمیدهند، مگر اینکه پژوهش از جانب خود پزشکان و نهادهای وابسته به نظامپزشکی انجام شود. با اینحال نویسنده موفق شده است تا هم در یک بیمارستان خصوصی و هم در یک بیمارستان دولتی به مشاهده و پژوهش درباره شرایط حاکم بر فرآیند زایمان در نظام سلامت بپردازد.
بهطورکلی میتوان ساختار کتاب را به سه بخش تقسیم کرد. نویسنده در بخش اول به ارائه یافتهها و مشاهدات خود در بیمارستان دولتی در یکی از نواحی جنوبی تهران میپردازد، بیمارستانی که عمده مراجعهکنندگان به آن از اقشار فرودست جامعه هستند. در بخش دوم، نویسنده یافتههای مشاهدات خود از یک بیمارستان خصوصی را عنوان میکند که عمده پرسنل آن مذهبی هستند و افرادی از طبقات بالاتر جامعه با گرایشات عمدتا مذهبی به آن مراجعه میکنند. در بخش سوم، نویسنده به ارائه مشاهداتش از چند مرکز مامایی و نیز مراکز سونوگرافی که بیرون از بیمارستان قرار دارند پرداخته است.
تداوم نابرابریهای درون جامعه، در فرآیند بارداری و زایمان
شاید مهمترین ادعای کتاب این باشد که فرآیند بارداری و زایمان، یک فرآیند طبیعی و مجزا از مناسبات اجتماعی نیست، بلکه درون مناسبات اجتماعی حک شده است و نابرابریهای حاکم بر جامعه در فرآیند زایمان نیز تداوم پیدا میکند. در این معنا، بیمارستان نیز نهادی مجزا از سایر بخشهای جامعه نیست و مناسبات تبعیضآمیز درون جامعه در بیمارستان نیز تداوم پیدا میکنند. این مناسبات نابرابر را در کتاب حاضر، میتوان به چند سطح تقسیم کرد. سطح اول، نابرابریها و تبعیضهایی است که به همه زنان، صرف جنسیتشان اعمال میشود. مهم نیست که در بیمارستان عمومی زایمان کنند یا در بیمارستان خصوصی، این تبعیضها و رنجها در هر حالت وجود دارند؛ از جمله وجود ذهنیتی که زنان را فروتر از مردان به شمار میآورد یا تبعیضهای قانونی علیه زنان و بهرسمیت نشناختن حق زنان بر بدن خودشان. مثلا این زنان هستند که رنج بارداری و زایمان را متحمل میشوند و درصورت وجود هر کموکاستی، این زنان هستند که مورد سرزنش قرار میگیرند و بستر اجتماعی و نقش مرد در این فرآیند نادیده گرفته میشود. اما به مجرد انجام زایمان و متولد شدن فرزند، فرزند از نظر حقوقی به پدر تعلق پیدا میکند و بیمارستان نوزاد را تنها به پدر او تحویل میدهد. هرچند این تبعیضها نیز، برای زنان فرودست ابعاد متفاوتی پیدا میکند و به شکل متفاوتی تجلی مییابد. مثلا در کتاب، داستان زنی را میخوانیم که ماههاست همسرش او را، بدون طلاق، رها کرده و او مجبور است فرآیند زایمان را به تنهایی، تحت فقر و محرومیت بسیار طی کند. همسر او حتی در زمان زایمان نیز در بیمارستان حاضر نمیشود. علیرغم همه رنجهایی که این زن به تنهایی سپری کرده است، با ولادت فرزند، بیمارستان نوزاد این زن را ترخیص نمیکند و فقط نوزاد را به پدرش تحویل میدهد، گویی که زن صرفا ابزاری برای تولید انسانهای جدید است و به مجردی که فرآیند تولید این انسانها انجام شد، به سادگی میتوان حقوق انسانی او را نادیده گرفت. مسئله دیگر، به وجود این ذهنیت مربوط است که اعمالی نظیر شیردهی به نوزاد، امری غریزی و مجزا از بستر اجتماعی و شرایط زندگی مادران هستند. افراد بسیاری میاندیشند که این اعمال، نیازی به آموزش ندارند و هر زنی به مجرد مادر شدن میتواند آنها را به انجام برساند. در چنین زمینهای اگر مادری نتواند به فرزند خود شیر بدهد، یا اعمال مشابه را انجام دهد، مورد سرزنش قرار میگیرد که مادر کاملی نیست.
تبعیض دیگری که در هر دو بیمارستان قابل مشاهده است به ابژهانگاری بیماران، جدا کردن بدن بیمار از بستر زندگی و عدم تمایل کادر درمان به گوش سپردن به زنان و ارائه اطلاعات کافی به آنها درباره فرآیند زایمان بازمیگردد؛ هرچند میزان این مشکل هم، در بیمارستان دولتی یا خصوصی متفاوت است، با این وجود بهطور کلی در نظام پزشکی، پرسنل بیش از اینکه توصیف بیماران را درباره وضعیت خودشان جدی بگیرند، به علائمی که از دستگاهها دریافت میشود توجه میکنند و درواقع صدای خود زنان و دردی که میکشند، جدی گرفته نمیشود، مگر اینکه توسط دستگاهها تأیید شود. کادر درمان با بیماران به مثابه انسانهایی برابر با خودشان رفتار نمیکنند. این درحالی است که اطلاع دادن به بیمار درباره فرآیند زایمان، گوش سپردن به سخنان بیمار و ایجاد یک رابطه دوطرفه، میتواند تأثیر زیادی در افزایش آرامش روان و کاهش استرسهای زنان باردار داشته باشد.
تداخل تبعیضهای طبقاتی و جنسیتی
علاوه بر تبعیضهای یادشده، تبعیضهای دیگری هستند که در تداخل جنسیت و طبقه رخ میدهند. تجربه زایمان در بیمارستان خصوصی و دولتی، یا به عبارتی تجربه زایمان زنی از طبقه پایین بسیار متفاوت از تجربه زنان طبقه متوسط و بالاست، زنان طبقه پایین تبعیضهای جنسیتی را هم با شدت بیشتری تجربه میکنند. مثلا در بیمارستانهای دولتی، به دلیل تعداد بالای بیماران و امکانات کمتر، حریم خصوصی بیماران، بیشازپیش خدشهدار میشود، زنان به اعداد فروکاسته میشوند و در ازای دریافت خدمات دولتی، بدن زنان مبدل به ابزاری برای آموزش کادر درمان و رزیدنتها میشود. نوع برخورد پرسنل بیمارستان با زنان باردار، در بیمارستان خصوصی و بیمارستان دولتی، متفاوت است و اساسا شلوغی بیمارستانهای دولتی، ساعات کار زیاد رزیدنتها در این بیمارستانها و سلسلهمراتبی که در میان خود کادر درمان وجود دارد، فرودستانی را در میان کادر درمان ایجاد میکند که خشم خود را بر سر بیماران تخلیه میکنند و از طریق اعمال قدرت بر بیماران، قدرتیابی میکنند. در این بیمارستانها، شرایط ساختاری، اجتماعی و طبقاتی زنان، نادیده گرفته میشود و آنها بابت داشتن فرزندان زیاد یا بارداریهای پیدرپی تحقیر میشوند و مورد سرزنش قرار میگیرند؛ این درحالی است که فرآیند بارداری حتی بدون در نظر گرفتن شرایط ساختاری، فرآیندی مشارکتی و دوطرفه است که هم زن و هم مرد در آن دخیل هستند، اما از نظر کادر درمان، نقش مردان مورد توجه قرار نمیگیرد. در بیمارستانهای خصوصی، زنان حریم خصوصی بیشتری دارند، همسرشان میتواند در فرآیند زایمان حضور داشته باشد و در این بیمارستانها آموزش بیشتری هم به زنان ارائه میشود و اساسا خود زنان در طبقات بالا امکان بیشتری برای شرکت در کلاسهای آموزشی قبل از زایمان دارند.
کتاب به مسئله انتخاب زنان برای انجام زایمان طبیعی یا سزارین هم میپردازد؛ اینکه اساسا چند درصد از زنان از چنین حق انتخابی برخوردار هستند؟ برای زنانی از طبقات بالا، زایمان طبیعی میتواند به معنای شرکت در انواع و اقسام کلاسهای پرهزینه آمادگی برای زایمان باشد. آنها از گزینههایی نظیر زایمان در آب برخوردارند و میتوانند در بیمارستانهای خصوصی، در یک اتاق خصوصی و با وجود پرسنلی خوشبرخورد فرآیند زایمان طبیعی را طی کنند. اما زایمان طبیعی برای زنان در طبقات فرودست، اساسا یک اجبار است؛ برای این زنان، سزارین تا زمانی که توجیه پزشکی وجود نداشته باشد، انجام نمیشود و طی فرآیند زایمان طبیعی نیز، عموما، فقط در مراحل پایانی از ماده بیحسی استفاده میشود، چرا که ماده بیحسی فرآیند زایمان را طولانی میکند، اما در بیمارستانهای دولتی، تعداد زیاد مراجع باعث میشود که کادر درمان خواهان تسریع فرآیند زایمان و مرخص شدن بیماران باشند، در نتیجه معمولا در این بیمارستانها، در مراحل اولیه از داروی بیحسی استفاده نمیشود. بنابراین زنان فرودست، در فرآیند زایمان طبیعی، باید درد بیشتری تحمل کنند. سیاستهایی که زایمان طبیعی را تشویق میکنند، بدون توجه به این نابرابریها و بدون فراهم آوردن امکانات لازم برای تسهیل فرآیند زایمان طبیعی، زنان را به ماشینهای تولیدمثل تقلیل میدهند؛ ماشینهایی که صرفا باید برای افزایش بازدهی آنها تلاش کرد؛ در این رویکرد کیفیت فرآیند زایمان، حق زنان بر بدنشان و شأن انسانی آنها اهمیت چندانی پیدا نمیکند.
از طرف دیگر زنان طبقات بالا، علیرغم سیاستهایی که زایمان طبیعی را تشویق میکنند، و علیرغم امکاناتی که برای تسهیل زایمان طبیعی در اختیار دارند، عموما سزارین را انتخاب میکنند. ذهبی در کتابش میگوید که بیمارستان خصوصی مورد پژوهش او، در بازهای، زایمان طبیعی را تشویق و محدودیتهایی برای اجرای عمل سزارین اعمال میکرده، اما با کاهش شدید مراجعان مواجه شده است؛ چرا که زنان طبقات بالا برای سزارین به بیمارستانهای دیگر مراجعه میکنند. به همین دلیل، مسئولان بیمارستان مجبور میشوند که محدودیتهای وضعشده بر زایمان به روش سزارین را الغا کنند. مجموعه این عوامل نشان میدهد که زایمان طبیعی، در شرایط فعلی، اجباری است که تنها به موازات افزایش فقر گسترش پیدا کرده است و فقط زنان طبقات بالا هستند که تاحدودی از حق انتخاب برای روش زایمان برخوردارند.
کتاب بارداری در بطن نابرابری، به وضعیت زنان افغانستانی در فرآیند بارداری نیز میپردازد. در میان این گروه نیز بسته به طبقه اجتماعی و وضعیت اقامتی، تفاوتهایی وجود دارد. اگر چهره این زنان بهگونهای باشد که افغانستانی بودنشان را برملا کند، همه تبعیضهای یادشده با شدت بیشتری درباره این زنان اعمال میشود. بیشتر آنها در ایران خویشاوندی ندارند و به همین دلیل به شدت تنها هستند و مجبورند که همه فرآیندهای مربوط به بارداری و زایمان را خودشان به تنهایی انجام بدهند. بخش بزرگی از زنان افغانستانی، بویژه کسانی که از اوراق هویت برخوردار نباشند یا از نظر مالی فرودست باشند، نه در بیمارستان بلکه در خانه یا در مطبهای مامایی بدون تابلو و بدون امکانات کافی، زایمان میکنند. میتوان گفت که در میان زنان باردار، زنان افغانستانی فقیر، فرودست فرودستان به شمار میروند.
عنوان کتاب: بارداری در بطن نابرابری؛ یک مردمنگاری چندمیدانه در شهر تهران
نویسنده: الناز ذهبی
ناشر: خرد سرخ
تعداد صفحات: ۲۷۶ صفحه